جدول جو
جدول جو

معنی سمین زار - جستجوی لغت در جدول جو

سمین زار
سمنستان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چمن زار
تصویر چمن زار
جایی که چمن در آن فراوان باشد، زمینی که در آن چمن کاشته باشند، مرغزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زمین دار
تصویر زمین دار
دارای زمین، صاحب زمین، مرزبان
فرهنگ فارسی عمید
جلسه ای که در آن مجموعه ای از سخنرانی ها دربارۀ موضوعی خاص در زمان و مکان معین ارائه می شود، مکان برگزاری چنین جلسه ای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمنزار
تصویر سمنزار
جایی که در آن گل های یاسمین بسیار روییده باشد، یاسمن زار
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
سرگین دان. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
مرزبان. (دهار) (آنندراج) ، خداوند ده و ریش سفید ده. (ناظم الاطباء). دارندۀ زمین و صاحب ملک و مزرعه، به اصطلاح هندی، مأموری که مالیات اراضی سپردۀ بخود را جمع می کند و صد یک حق العمل بر میدارد. (ناظم الاطباء). واسطۀ میان مالک و زارع در هندوستان و آن مانند مستأجری باشد بااختیاراتی بسیار ظالمانه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، در هند، رباخوارانی که به زارعین قرض دهند و شرائط آن بقدری صعب است که الی الابد مدیون و اولاد او در قید این دین باشند. (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
معروف است. (از آنندراج). مرغزار سبز و خرم. (ناظم الاطباء). جایی که چمن و سبزه روید. چمنستان. چمن خیز:
بیا ساقی ای نوبهار طرب
ز نخل قدت برگ و بار طرب
بیاد گل آن چمن زار فیض
بده لاله گون جام سرشار فیض.
طغرا (از آنندراج).
رجوع به چمن خیز و چمنستان شود، کنایه ازرخسار معشوق:
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف چمن زارش همی گردد چمان ابرو.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِرْ)
کمین ساز. آنکه در کمین نشیند. (آنندراج). کمین آور. (ناظم الاطباء). کمین کننده. (فرهنگ فارسی معین). آن دسته از لشکری که در کمین نشسته است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمین آور و کمین کننده شود
لغت نامه دهخدا
(چَرْ دَ / دِ)
زمین زاده. تولید شده از زمین، تولید یافتۀ ملک. نتیجۀ کشور:
مرا مال و نعمت زمین زاد تست
هم از دادۀ تو هم از داد تست.
نظامی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
باغ یاسمن و جای انبوه از درخت یاسمن. آنجا که سمن روید. (ناظم الاطباء) :
شهریاری که خلاف تو کند زود فتد
از سمن زار بخارستان وز کاخ بکاز.
فرخی.
از کوه تا بکوه بنفشه ست و شنبلید
از پشته تا به پشته سمن زار و لاله زار.
فرخی.
گل بیند چندان و سمن بیند چندان
چندانکه بگلزار ندیده ست و سمن زار.
منوچهری.
بسمن زار درون لالۀ نعمان بسیار
چون دوات بسدین است خراسانی وار.
منوچهری.
زدوده تیغ گهروار رنگ داده بخون
بنفشه زار و سمن زار و لاله زار تو باد.
سوزنی.
کو تذروان بزم و کوثر جام
کز سمن زار بشکفد گلزار.
خاقانی.
خوابگهی بود سمن زار او
خواب کن نرگس بیدار او.
نظامی.
عیش است بر کنار سمن زار خواب صبح
نی در کناریار سمن بوی خوشتر است.
سعدی.
روان گوشه گیران راجبینش طرفه گلزاری است
که برطرف سمن زارش همی گردد چمان ابرو.
حافظ.
سمن زار گشته دیار سلاحف
چمنزار گشته وجار ثعالب.
حسن متکلم
لغت نامه دهخدا
بوستان و باغ درخت سیب و جایی که پر از درخت سیب است، (ناظم الاطباء) : دیگر روز هم بار نداد و برنشست و بر جانب سیب زار بباغ فیروزی رفت، (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
آموزشگاه یا موسسه که جمعی از اهل یک حرفه گرد آیند و مطالب مربوط به حرفه خود را فرا گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمین دار
تصویر کمین دار
کمین ساز نهانیده بزنگاهی کمین کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمن زار
تصویر سمن زار
جایی که در آن سمن بسیار روید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمن زار
تصویر چمن زار
زمینی که در آن چمن بسیار باشد، زمینی که چمن در آن کاشته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمین دار
تصویر زمین دار
ملک دار مالک، مرزبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمین دار
تصویر زمین دار
مالک، مرزبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمینار
تصویر سمینار
((س))
دسته ای از دانشجویان با تحصیلات عالی که زیر نظر یک استاد، در رشته ای خاص به تحقیق و ایراد سخنرانی می پردازند، درس گروهی (واژه فرهنگستان)، محل گردهمایی محققین یک رشته، سلسله سخنرانی هایی درباره موضوعی معین که بیشتر جنبه آموزشی دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چمن زار
تصویر چمن زار
((چَ مَ))
زمینی که در آن چمن بسیار باشد، زمینی که چمن در آن کاشته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمینار
تصویر سمینار
هم اندیشی، همکاوی
فرهنگ واژه فارسی سره
هم اندیشی، میزگرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فئودال، ملاک، دهقان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آب بند کوچک که جهت شنا کردن مناسب باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
کشاورز، کار کشاورزی
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین زراعتی
فرهنگ گویش مازندرانی