مرزبان. (دهار) (آنندراج) ، خداوند ده و ریش سفید ده. (ناظم الاطباء). دارندۀ زمین و صاحب ملک و مزرعه، به اصطلاح هندی، مأموری که مالیات اراضی سپردۀ بخود را جمع می کند و صد یک حق العمل بر میدارد. (ناظم الاطباء). واسطۀ میان مالک و زارع در هندوستان و آن مانند مستأجری باشد بااختیاراتی بسیار ظالمانه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، در هند، رباخوارانی که به زارعین قرض دهند و شرائط آن بقدری صعب است که الی الابد مدیون و اولاد او در قید این دین باشند. (یادداشت ایضاً)
مرزبان. (دهار) (آنندراج) ، خداوند ده و ریش سفید ده. (ناظم الاطباء). دارندۀ زمین و صاحب ملک و مزرعه، به اصطلاح هندی، مأموری که مالیات اراضی سپردۀ بخود را جمع می کند و صد یک حق العمل بر میدارد. (ناظم الاطباء). واسطۀ میان مالک و زارع در هندوستان و آن مانند مستأجری باشد بااختیاراتی بسیار ظالمانه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، در هند، رباخوارانی که به زارعین قرض دهند و شرائط آن بقدری صعب است که الی الابد مدیون و اولاد او در قید این دین باشند. (یادداشت ایضاً)
معروف است. (از آنندراج). مرغزار سبز و خرم. (ناظم الاطباء). جایی که چمن و سبزه روید. چمنستان. چمن خیز: بیا ساقی ای نوبهار طرب ز نخل قدت برگ و بار طرب بیاد گل آن چمن زار فیض بده لاله گون جام سرشار فیض. طغرا (از آنندراج). رجوع به چمن خیز و چمنستان شود، کنایه ازرخسار معشوق: روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست که بر طرف چمن زارش همی گردد چمان ابرو. حافظ
معروف است. (از آنندراج). مرغزار سبز و خرم. (ناظم الاطباء). جایی که چمن و سبزه روید. چمنستان. چمن خیز: بیا ساقی ای نوبهار طرب ز نخل قدت برگ و بار طرب بیاد گل آن چمن زار فیض بده لاله گون جام سرشار فیض. طغرا (از آنندراج). رجوع به چمن خیز و چمنستان شود، کنایه ازرخسار معشوق: روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست که بر طرف چمن زارش همی گردد چمان ابرو. حافظ
کمین ساز. آنکه در کمین نشیند. (آنندراج). کمین آور. (ناظم الاطباء). کمین کننده. (فرهنگ فارسی معین). آن دسته از لشکری که در کمین نشسته است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمین آور و کمین کننده شود
کمین ساز. آنکه در کمین نشیند. (آنندراج). کمین آور. (ناظم الاطباء). کمین کننده. (فرهنگ فارسی معین). آن دسته از لشکری که در کمین نشسته است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمین آور و کمین کننده شود
باغ یاسمن و جای انبوه از درخت یاسمن. آنجا که سمن روید. (ناظم الاطباء) : شهریاری که خلاف تو کند زود فتد از سمن زار بخارستان وز کاخ بکاز. فرخی. از کوه تا بکوه بنفشه ست و شنبلید از پشته تا به پشته سمن زار و لاله زار. فرخی. گل بیند چندان و سمن بیند چندان چندانکه بگلزار ندیده ست و سمن زار. منوچهری. بسمن زار درون لالۀ نعمان بسیار چون دوات بسدین است خراسانی وار. منوچهری. زدوده تیغ گهروار رنگ داده بخون بنفشه زار و سمن زار و لاله زار تو باد. سوزنی. کو تذروان بزم و کوثر جام کز سمن زار بشکفد گلزار. خاقانی. خوابگهی بود سمن زار او خواب کن نرگس بیدار او. نظامی. عیش است بر کنار سمن زار خواب صبح نی در کناریار سمن بوی خوشتر است. سعدی. روان گوشه گیران راجبینش طرفه گلزاری است که برطرف سمن زارش همی گردد چمان ابرو. حافظ. سمن زار گشته دیار سلاحف چمنزار گشته وجار ثعالب. حسن متکلم
باغ یاسمن و جای انبوه از درخت یاسمن. آنجا که سمن روید. (ناظم الاطباء) : شهریاری که خلاف تو کند زود فتد از سمن زار بخارستان وز کاخ بکاز. فرخی. از کوه تا بکوه بنفشه ست و شنبلید از پشته تا به پشته سمن زار و لاله زار. فرخی. گل بیند چندان و سمن بیند چندان چندانکه بگلزار ندیده ست و سمن زار. منوچهری. بسمن زار درون لالۀ نعمان بسیار چون دوات بسدین است خراسانی وار. منوچهری. زدوده تیغ گهروار رنگ داده بخون بنفشه زار و سمن زار و لاله زار تو باد. سوزنی. کو تذروان بزم و کوثر جام کز سمن زار بشکفد گلزار. خاقانی. خوابگهی بود سمن زار او خواب کن نرگس بیدار او. نظامی. عیش است بر کنار سمن زار خواب صبح نی در کناریار سمن بوی خوشتر است. سعدی. روان گوشه گیران راجبینش طرفه گلزاری است که برطرف سمن زارش همی گردد چمان ابرو. حافظ. سمن زار گشته دیار سلاحف چمنزار گشته وجار ثعالب. حسن متکلم
دسته ای از دانشجویان با تحصیلات عالی که زیر نظر یک استاد، در رشته ای خاص به تحقیق و ایراد سخنرانی می پردازند، درس گروهی (واژه فرهنگستان)، محل گردهمایی محققین یک رشته، سلسله سخنرانی هایی درباره موضوعی معین که بیشتر جنبه آموزشی دارد
دسته ای از دانشجویان با تحصیلات عالی که زیر نظر یک استاد، در رشته ای خاص به تحقیق و ایراد سخنرانی می پردازند، درس گروهی (واژه فرهنگستان)، محل گردهمایی محققین یک رشته، سلسله سخنرانی هایی درباره موضوعی معین که بیشتر جنبه آموزشی دارد